خونه خاله رزیتا با سحر جون و فرناز جون
امروز خونه رزیتا جون دعوت بودیم. نمی دونم چرا چند روزه بر اخلاق و بی حوصله شدی. البته امروز فکر کنم دلیلش را فهمیدم. تو مهد بعد از ناهار می خوابی چون بد خواب میشی میای خونه اذیتم می کنی. غر میزنی و ظهر که وقت استراحت منه نمیخوابی. امروزم همین طور بود و خیلی ظهر اذیتم کردی و نخوابیدی. وقتی هم رفتیم خونه خاله رزیتا بازم غر میزدی و از من جدا نمیشدی بعد سحر بالاخره تو را راه انداخت. رفتی و بازی میکردی اما بازم از من میخواستی پیشت باشم ازت دور نباشم. یه دوست جدید هم پیدا کردی اسمش فرناز بود. این هم صحنه هایی از بازی های شما. &nb...
نویسنده :
مامان سمیرا
23:08